نامه های مامان

امید

بی هیچ تعارفی باید بگویم که نمیدانم در نهایت سرنوشتم به کجا خواهد کشید ..هیچ حس خوبی ندارم خدایا..اینجا را ساخته ام برای فرزندم  و لی مخاطب من تویی..برای تو می نویسم تا روزی شاید فرزندم آن را بخواند..خدایا نمیدانم چه کنم؟حس میکنم هیچ چیز دیگر به من کمک نخواهد کرد که من به آرزویم برسم..تمام درها را بسته شده میبینم  وسعی میکنم قوی باشم ..سعی میکنم غرنزنم ..سعی میکنم راضی به خواسته های تو باشم..تا قطره اشکی میخواهد برچشم هایم بنشیند زود یادتو مانعش میشود و به من میگوید..آرام باش زینب ..شاید ازلیست بالای دوستان قدیمی وبت تو آخرین نفرشده ای که هنوز به آرزوی ات نرسیده ای..ولی این خواست خداست ..نباید ازخدا گله کنی ...نباید ضعیف باشی..باید...
30 تير 1393

شب قدر 92

چندمین شب قدر است که من و تو با همیم خدای عزیزم...و کدام شب قدر است که درسرنوشتم برایم مقدر کرده ای؟؟میدانی که من همیشه عاشق و شاکرتو ام ..پس انتظار،کمترین کاریه که من میتونم در برابر محبت ها و مهربانی های تو  تا وقوع معجزه انجام بدم ...دوستت دارم خداجونم ... خیلی ..امشب ذکر من بعد دعای جوشن،دوستت دارمه خداجونم .. ...
27 تير 1393

من و فاطمه

امروز دوستم فاطمه ص* ازتهران  برام زنگید..دارن میرن مونترال با همسرش..31 تیر..خوشحال بود..من بیشترچون ازهمون دبیرستان و راهنمایی که باهم دوست بودیم و باهم میحرفیدیم عاشق رفتن به خارج ازکشور بود....تازه یه خبر دیگه هم داشت..مامان شده بود..بعد ازدوتا سقط مثل من ..الان 2 ماه 1 هفته ش بود. .صدای قلب بچه رو هم شنیده بود. .خیلی خوچحال شدم .. ..چون بهترین دوست زمان تحصیلمه..زنگ زد برا خداحافظی ..خیلی دلتنگ بود..گفتم الانه که گریه کنه داره میره اونور آب ....منم گفتم این روزا باتکنولوژی انقددنیا کوشولو شده که جای دلتنگی نیست ..قرارشد باهم ویدیو چت و اینها داشته باشیم که احساس تنهایی نکنه اونجا ...تازه 2 ساعت یعنی دقیقا 2 ساعت من و اون تلفنی با...
26 تير 1393

[عنوان ندارد]

چقدردلم گرفته است!چقدر خانه ساکت است ! کاش گریه میکردم ..کاش چشمانی به این احساسیت نداشتم که بعدازدوقطره اشک چنان پف میکندو قرمز میشود که تا دوساعت دیگرهم ورم و سرخی اش ازبین نمی رود! نمی خواهم همسرمرا اینگونه ببیند!حتی نمیتوانم گریه کنم ...چقدرگاهی گریه خوب است برای دلی که حالش خوب نیست!
18 تير 1393

نقل مکان

سلام مامانی . .قربونت برم .... به سفارش خاله امینه دیگه بند و بساطم و آوردم  ازبلاگفا اینجا شاید بیای تو دلم مادر.. .به امیدی که بیای پیشم نازنازی من ..نی نی خاله امینه اومده هاااااااااااااااااااااااا..تو الان یه پسرخاله کوچولوداری ..پس بدو بدو بیا پیش مامان تا اونم یه نی نی خاله داشته باشه..تنها نباشین...دخترو پسرم اصلا فرقی نداره ...هرچی خداجونیم بده شکرش...تازه مامانی قراره ازاین ماه برات وسیله بگیرم ...لباس های کوچولو موچولوی مامانی که خیلی وقته آرزوشو دارم برات بخرم...میدونم زود میای..آدرس اینجا رو فقط منو خاله امینه داریم..بووووس برای فرشته نازم ..این ماه بیا فدات شم...منتظرم به شدت  ... ...
16 تير 1393

[عنوان ندارد]

"چایت را بنوش نگران فردا مباش از گندمزار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها" *نیما یوشیج* +وصبح این را خواندم ... من بی دخترم هیچم ...
16 تير 1393

[عنوان ندارد]

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است + ومیروم به مهمانی افطاری که قراراست تنها بروم..بدون مَرد! پ .ن: همسر هنوز کمی از اذان مغرب نگذشته بود که اومد..فکرنمیکردم بیاد...حسابی سورپرایز شدم! معلومه بعد از ۱۱ سال هنوز براش عزیزم! + عکس نوشت ...
15 تير 1393